چند وقت پیش با دوستم قرار بود بریم پیش یه نفر صحبت کنیم
در واقع به قول دوستم میخواستیم مخش رو بزنیم که باهامون شریک بشه
این یارو یه سری ملک اداری و تجاری داره وکلی پول ازشون درمیاره و یه ساختمون اداری خیلی بزرگ برای کار خودش داره که مثلن یه شرکت مشاوره اقتصادیه ولی در واقع همیشه تعطیله و این هر موقع عشقش بکشه میره اونجا
ما قرار بود بریم یه اتاق داخل شرکت رو اجاره کنیم یا اینکه شریک بشیم و در واقع بقیه جاها مثل اتاق کنفرانس و این چیزا رو هم روزایی که کسی برای قرارداد میاد قبلش هماهنگ کنیم که بتونیم استفاده کنیم
خلاصه حدود ساعت نه و نیم صبح قبل از رفتن،دوستم اومده بود پیش من و داشتیم صحبت میکردیم که چی بگیم و چیکار کنیم اون وسطا برگشت گفت خواهشن یه لباس درست و حسابی بپوش!
گفتم مگه این لباس چشه؟
گفت شلوارت خوبه ولی این پیرهنت مثل پیرهن پیرمرداست ساده گشاد!
گفتم خوب باشه بعد رفتم یه شلوار و تیشرت که همه میگن خیلی بهت میاد و خوب میشی و اینا اون رو پوشیدم گفتم این خوبه؟
گفت نامرد این خیلی خفنه مثل بچه پولدارا میشی!خیلی خوبه اصلن یه آدم دیگه شدی!
گفتم خوب حالا!مخ منو قرار نیست بزنی چاپلوسیات رو بذار واسه اون!
خلاصه رفیتم با یارو صحبت کردیم خیلی خوب پیش رفت و همه قرار و مدارها هم گذاشته شد البته بماند که چند وقت بعدش موقع اجرایی شدن قرارها همه چیو بهم زد.
همونروز بعد از جلسه رفتم بانک یه فرم پر کنم بابت سقف برداشت بانک مجازی
این بانک تازه تاسیسه و مراجعش خیلی کمه در واقع سیستم نوبت دهی داره ولی این چند باری که من رفتم هیچکس نبوده و نیازی به نوبت گرفتن نداره.
باجه ی وسطی یه دختر چشم سبز با پوست روشن بود که من رفتم اونجا و کارم رو گفتم و فرم رو گرفتم،دختره خیلی خوش برخورد و با لبخند کارار رو انجام میداد و هر از گاهی هم سوال بی ربط میکرد مثلا نام کاربری معمولا شماره س شما خودتون نام کاربریتون رو عوض کردین؟
منم کلن تو این جور موارد نمیفهمم طرف داره آمار میده یا کلن سیستمش خوش برخوردیه و داره کارش رو انجام میده
بعد گفت ببخشید یه سوالی اگه نخواستین جواب ندین
منم فکر کردم راجع به بانک و پول ایناست گفتم بفرمائید
گفت شما تازه اومدین ایران؟خارج از ایران زندگی میکردید؟
تعجب کردم گفتم نه چطور؟
یه کم من من کرد و یادم نیست جمله بندیش چی بود ولی معنیش این بود که پسرخاله ش قیافه ش و رفتارش خیلی شبیه منه و کانادا زندگی میکنه و خیلی وقته ندیدش و منو دیده یاد اون افتاده و اینا
خلاصه کار تموم شد و تشکر زیاد و لبخند و خدافظی
یه مدت بعد من دوباره رفتم بانک راستش اصلن کارم مهم نبود مخصوصی رفتم این دختره رو ببینم
رفتارش با اون روز زمین تا آسمون فرق داشت
نه لبخندی نه سوال اضافه فقط کارش رو میکرد
این یه واقعیته که وقتی لباس گرون میپوشی توی روابط اجتماعی همه چی دگرگون میشه یه سری فکر میکنن تو ازشون بالاتری و ناخوداگاه خودشون رو کنار میکشن جوری که انگار تو پادشاه مصر باستانی! یه سری تو رو از خودشون میدونن و راحت تر باهات قاطی میشن یه سری سعی میکنن خیلی مودب باشن ولی تا جای ممکن تو رو بچاپن
تن آدمی شریف است به جان عمه هامون!