چند سال پیش با یه دختره یه مدت کوتاهی دوست بودم
آشناییمون از طریق وبلاگ بود و دوستیمون در این حد بود که در طول دو یا سه هفته چند بار با هم رفتیم بیرون کافی شاپ و پارک و سینما
روز اخری که دیدیم همدیگه رو خیلی رک و راست گفت من و تو بهمدیگه نمیخوریم الکی وقت تلف نکنیم
خلاصه من ازش خوشم می اومد ولی این خوش اومدنم خیلی شدید نبود و گفتم اوکی باشه ولی میتونیم همچنان دوست باشیم اگه یه موقع کاری درددلی چیزی بود منو دوست خودت بدون
آهان اینم بگم که من اون زمان یه وبلاگ دیگه داشتم و میرفتم هر از گاهی به وبلاگش سر میزدم
بعد از یه مدت دیگه کلن هیچ خبری از هم نداشتیم
پارسال هم رفتم وبلاگش دیدم نوشته نامزد کردم و دارم ازدواج میکنم که منم بهش تبریک گفتم
خلاصه فروردین ماه همین امسال اس ام اس تبریک عید زد که البته تا قبل از این هیچ وقت نزده بود
بعد از چند روز هم اس ام اس زد که وقت داری یه موقع زنگ بزنم یه کم صحبت کنیم
منم گفتم آره زنگ بزن البته با این دید که خوب اون شوهر کرده و دیگه بین ما جریان عاطفی نخواهد بود
خلاصه زنگ زد و معلوم شد که نه ازدواج نکرده و اون پسره پیچونده و رفته و اینا و اینم خیلی شاکی بود و گریه و نفرین و این صحبتا
من بهش ادرس مشاور دادم و سعی کردم راهنماییش کنم و چیزایی که میدونستم رو بهش گفتم
خلاصه توی همون فروردین ماه یه مدت زیادی خیلی زنگ میزد و بعضی وقتا تا نصفه شب صحبت میکرد
یه بار از همین دفعاتی که زنگ زد من شب قبلش نخوابیده بودم در طول روز هم کار داشتم نخوابیده بودم و خیلی خوابم می اومد بعد این شروع کرد طبق معمول زد به صحرای کربلا که ایشالا پاشو بخوره ایشالا همین بلایی سر من آورد سرش بیاد
منم همون روز یه متن خونده بودم که کسی که از دیگران نفرت داره و نفرین میکنه و خواستار اینه که کائنات اونو تنبیه کنه مثل کسیه که سم بخوره و از خدا بخواد دیگری بمیره
خلاصه شروع کردم اینو واسه این گفتن که وسطش خوابم برد و گفته بودم کسی که کینه داره مثل کسیه که سم میخوره ولی دعا میکنه دیگران بمیرن پس تو نه سم بخور نه دعا کن دیگران بمیرن!
بعد که جمله م تموم شد با صدای خنده ی اون از خواب پریدم
گفت چی داری میگی؟خوابی؟
گفتم آره چیه چرت و پرت گفتم؟
گفت نه زیاد و برام جمله م رو گفت
خلاصه اون اخرین باری بود که زنگ زد و از اون شب فقط چند بار اس ام اس زد و بعدش هم دیگه کلن غیبش زد
امروز دوباره اس ام اس زد که اول آبان ماه عروسیمه دعوت کنم میایی؟
زدم تبریک میگم نه اول آبان ماه تا شروع ماه رمضون تهران نیستم برات ارزوی خوشبختی میکنم.
خلاصه با اس ام اس امروزش جریان در خواب حرف زدنم یادم اومد و گفتم بیام اینجا بنویسم شاید براتون جالب باشه
بامزه است و البته برا من عجیب که آدم های دنیای مجازی رو به زندگی واقعیت هم میکشونی!!
آدمهای دنیای مجازی همون آدمهای دنیای واقعی هستن که نشستن پشت کامپیوترشون و یه چیزایی تایپ کردن
مثلن چه دلیلی داره که آدمهای دنیای مجازی رو آدم واقعی ندونیم و به دنیای واقعیمون راهشون ندیم؟
منم یه مدت با یکی تو وبلاگ قبلیم رابطه ایمیلی داشتم، ندیده بودمش، اما خب تو حرفاش می گفت که خیلی مشکل داره و خیلی شکننده شده به مردن فکر می کنه، خیلی وقته ازش خبری ندارم، ۳-۴ سال، امیدوارم سم نخورده باشه
اینجور دوستیا که اولش با date رفتن شروع میشن خیلی عجیبن.
به نظرم معمولن دوستیا با دیت شروع میشن دیگه،شاید منظورتون اینه از قبل همدیگه رو بشناسن مثلن همکار یا همکلاسی باشن؟