دختر کمکگر

امروز رفته بودم تره بار نزدیک خونه که یه کمی خرتیات و پرتیات بخرم برای این یخچال همیشه خالی که فقط توش بطری آب پیدا میشه

در ورودی اون تره بار دو تا نایلون کلفت گنده زده بودن که مثلا اون تو گرم بمونه و هوای سرد کمتر وارد بشه

خلاصه خرید کردم که با دو دست پر از مشماع های حاوی اجناس بنجل و هله حوله و میوه میخواستم بیام بیرون

موقع بیرون اومدن یه دختر حدود بیست و چهار پنج ساله که قیافه خوبی هم داشت میخواست بیاد بیرون

این نایلون ها یکیشون چند میلیمتر عقب تر بود یکشون چند میلیمتر جلوتر و به جای اینکه عقبی رو هل بده بره بیرون جلوییه رو هل میداد که گیر میکرد به اونیکی نایلونه و اینم با تمام قوا هل میداد تا بالاخره هر دوتاش رفت کنار و رفت بیرون منم داشتم نگاهش میکردم و با خودم میگفتم عجب خنگیه خوب اونیکی رو باید هل بدی!

همینجوری تو دلم میگفتم ای خنگ خانوم کم عقل

که وقتی رفت بیرون همینجوری محکم زور میزد این نایلونها رو باز نگه داشت به من لبخند زد یعنی بیا رد شو

منو میگی تو دلم به خودم فحش میدادم که ببین الاغ قضاوتگر مگه تو به خودت قول نداده بودی مردم رو قضاوت نکنی؟

خاک بر سر خر بی شعورت کنن که این اگر خنگه خوش قلبه و کمک گر به مردمان،اما تو چه هستی عوضی؟!

همینجور مشغول خود درگیری یه تشکر هم ازش نکردم.

نمیدونم چرا هوش هیجانیم در حد کلم (پخته شده با بخار) پایینه یعنی یکی تو خیابون ازم آدرس بپرسه بعد دو تا کلمه اختلاط کنه من هنگ میکنم بعد طرف فکر میکنه من خودم رو گرفتم از قیافه شون معلوم میشه

اه