دماغ رویا با بینی اش فرق دارد!

حدود ده یازده سال پیش آخرای عید با یه تور رفتم شمال

کلی دختر و پسر بودن بعضیا هم زوج بودن

مثلا چهار تا دختر بودن با همدیگه اومده بودن،یکی دو تا دختر تنها اومده بودن دو سه گروه سه چهار تایی پسر که دوست بودن یه سری هم دوست دختر دوست پسر بودن یه آقایی هم با زنش و بچه ش اومده بود

این اقاهه یه کمی اخمو بود و بداخلاق میزد

بعد که رسیدیم به ویلایی که اونجا محل اسکانمون بود دیگه این آقاهه هم یخش باز شد و دیدیم نه خیلی هم آدم جالبیه

دکترای کامپیوتر داشت و کلن باهوش بود کم حرف بود ولی حرفاش عمیق و جالب بودن

یه جورایی تابع یه فرقه مانندی بود و راجع به مسائل متافیزیکی اعتقادات عجیبی داشت

مثلا میگفت هر آدمی به دنیا میاد تا از نقطه ی آ برسه به نقطه ی ب،یعنی روحش رو پالایش کنه،این مسیر رو ممکنه با ده تا جسم طی کنه ممکنه با صد تا ممکنه با یکی یا دو تا

منظورش این بود که بعد از مرگ روح ما میره توی یه جسم دیگه تا اون مسیر طی بشه ما هی جسم عوض میکنیم

و اعتقاد داشت جسم قبلی خودش یه کاراگاه پلیس غیر ایرانی بوده

کلن ایده ش این بود که نباید کسی رو اذیت کرد نباید به دارایی های دیگران چشم داشت باید خوشحال بود به کسایی که میشه کمک کرد و اینا و خیلی اخلاق گرا بود

بعد یه بار که دیگه همه تقریبا باهاش آشنا شده بودن و جذبش شده بودن حرف هیپنوتیزم و اینا رو زد

برنامه تور این بود که صبحا با راننده تور میرفتیم مثلا دریا و تله کابین و بازارای محلی و جاهای شلوغ و اینا و هر روز یه جایی و شبا هم اون سمت خیابون که دریا بود ساحل اختصاصی داشتن و میرفتیم کنار دریا آتیش روشن میکردیم و یه پسره گیتار میزد و میخوند اونایی که پایه بودن میرقصیدن و خلاصه اینجوری

یه شب که میخواستیم بریم کنار دریا این گفت هر کی میخواد بمونه من هیپنوتیزمش کنم

این شد که کلن همه موندن که ببین چجوریه و یه دختر و سه تا پسر داوطلب شدیم که هیپنوتزیم بشیم

این پشت اون شخصی که قرار بود هیپنوتیزمش کنه با فاصله ی نیم متر وای میستاد دو تا دستاش رو میچسبوند به هم و میذاشت رو شکمش بعد یه سری صحبت میکرد و یه اصطلاحات عجیب میگفت و خیلی شمرده حرف میزد و صداش هم یه کم عجیب میکرد و آخرش میگفت خوب الان تو می افتی توی دستای من و بعد طرف زرتی می افتاد توی دستاش و این همونجور مایل نگهش میداشت که نیافته روی زمین و شخص هیپنوتیزم شده یه کم شبیه مستا میشد و کند حرف میزد و هر سوالی ازش میکرد جواب میداد

بعدش هم که بیدارش میکرد هیچی یادش نمی اومد

اول دختره بعد یکی از پسرا بعدش نوبت من شد همه این اتفاقا افتاد ولی وقتی گفت الان می افتی توی دستای من من فقط ضربان قلبم بالا رفت و اصلن اتفاق دیگه ای نیافتاد

بعد دوباره شروع کرد به حرف زدن و این دفعه طولانی تر صحبت میکرد و آخرش اینجوری بود که من صداش رو میشنیدم ولی کلمات برام بی معنی بودن بازم تا گفت می افتی توی دستای من بازم فقط ضربان قلبم زیاد شد و هیچی!

گفت اینکار انرژی زیادی میگیره و حالا فردا پسفردا یه بار دیگه بقیه رو هیپنوتزیم میکنم و الان خسته شدم دیگه نمیشه و این حرفا

فرداش که رفته بودیم بگردیم گفت یه چیزی میگم بین خودمون باشه،دیشب که نتونستم هیپنوتیزمت کنم،خستگی و اینا بهانه بود! من نمیتونم تو رو هیپنوتیزم کنم،من فقط آدمهای معمولی رو هیپنوتیزم میکنم

گفتم یعنی من غیر معمولی هستم؟

گفت صد در صد،شک نکن،الان میفهمیم جریان چیه!

بعد شروع کرد به سوال راجع به توانایی های عجیب که همش جوابش منفی بود

بعد پرسید جون کسی رو نجات دادم و کلن خیلی سوال کرد،و من تنها چیزی که به نظرم غیر عادی بود رو بهش گفتم

گفتم خوابهام خیلی عجیبن من بیشتر خوابای خوب و پر از احساس خوب میبینم و شاید در کل زندگیم دو سه بار خواب بد دیده باشم

بعد ازم سوال کرد خوابهات سیاه سفید هستن یا رنگی؟

که من تعجب کردم که مگه میشه خواب سیاه سفید باشه من خوابام خیلی رنگی هستن همه چیز خیلی واضح و شفافه رنگها خیلی از رنگهای دنیای واقعی عمیق تر و جذاب تره کلن جوریه که من وقتی از خواب میپرم فکر میکنم نور کم شد دنیا گرد و غبار گرفته و رنگا بی رنگن و کاش دنیای واقعی هم مثل خوابام بود

گفت خواب پرواز میبینی

گفتتم خیلی زیاد

گفت خوب همینه دیگه تو قدرت رویا بینی داری،اگه بخوای میتونی ازش استفاده کنی

رویا بینی اینجوری بود که قبل از خواب و توی خواب یه تمرین هایی انجام میدادی و بعد از یه مدت میتونستی موقع خواب روحت رو از جسمت خارج کنی و بری توی دنیای واقعی برای خودت بگردی،مثلا اگه توی ایران شبه بری سمت غرب تا برسی به آمریکا اونجا روزه و چون جسمیت نداری با سرعت نور حرکت میکنی و در عرض چند ثانیه هر جای زمین که بخوای خواهی بود

مثلا بری یه کشور دیگه بری یه جای دیگه و کلن توی همه چی فضولی کنی از همه چی سر دربیاری و راحت همه جا رو ببینی

این خیلی برام جذاب و رویایی بود و پرسیدم که چیکار باید بکنم

اون یه سری دستور عمل بهم داد یه سری باید نباید یه زمان و یه سری تمرین و گفت این مرحله اول رویا بینیه و بقیه ش رو نمیدونه چون اصولن هیچ وقت توی این فاز نتونسته وارد بشه و ازم ایمیل گرفت که اگر استاد پیدا کرد بهم معرفی کنه که هیچ وقت خبری ازش نشد.

خلاصه توی یه مدت زمان مشخص یه سری کارها نباید میکردم مثل سکس،فکر کردن به سکس،خودارضایی و هر چیزی که جنبه ی جنسی داشت،گوشت نباید میخوردم و یه چیزای دیگه هم نباید انجام میدادم و اگر کسی میپرسید چرا اینکارا رو میکنم هم نباید بهش میگفتم چون در اون زمان مشخص این کار باید مخفی نگه داشته میشد

این اسمش بود دوره و مدتش حدود چهل و پنج روز بود

توی مدت دوره یه سری تمرین هم بود که قبل از خواب انجام میدادم و یه سری تمرین که توی خواب باید انجام میدادم

و خوب قبل از خواب میشد اما توی خواب که نمیشد چون وقتی خواب باشی یادت میره قرار بود توی خواب چیکار کنی

خلاصه یه بار توی خواب یادم اومد که چیکار باید میکردم

تمرین این بود که باید توی خواب به کف دستت نگاه کنی!

وقتی اولین بار اینکارو کردم توی خواب دستم چسبید به صورتم و هیچی از کف دستم نمیدیدم و تا دستم رو میبردم عقب و باز که بهش نگاه میکردم یه دفعه می اومد میچسبید به صورتم!

خلاصه یواش یواش این تمرین انجام شد و من دستم رو با تمام جزئیات میدیدم

این تمرین ها ادامه داشت و من می بایست بتونم از بدنم خارج بشم اما هرگز هرگز نتونستم از بدنم خارج بشم در عوض یاد گرفتم که خواب هام رو کنترل کنم

یعنی خداوند دنیای خواب هام شدم!

این خوبی های خودش رو داشت! من احساس خوبی داشتم چون احساس میکردم خفن ترین آدم روی زمین هستم

فکر میکردم این شعره رو اجرا کردم :طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت به درای تا ببینی طیران آدمیت.

جوگرفته بودم شدید در حالیکه این تجربیات من در خواب فقط یه سری فرایند مغزی بود مثل کسایی که از روانگردان استفاده میکنن البته این به اون بدی نبود چون در مقایسه با اون طبیعی بود و کم ضرر ولی بدی های خودش رو داشت من یه بازی خیلی جذاب یاد گرفته بودم پس بیشتر ساعات زندگیم رو خواب بودم چون در دنیای خواب مثل سوپرمن بودم و هر کاری دوست داشتم میکردم وقتی اینهمه توی خواب قوی هستی دیگه دنیای واقعی برات مسخره میشه

خوب دیگه میشه حدس زد تهش چی شد!

کسی که همش خوابه کارش رو از دست میده خانواده ش رو نگران میکنه دچار ضعف شدید بدنی هم میشه

یه دفعه به خودم اومدم دیدم این راهی که من میرم تهش مثل معتادا کارتون خواب شدن یا بستری شدن توی آسایشگاه روانیه

خیلی سخت بود ولی دیگه انجامش ندادم سعی کردم زمان خوابم معمولی باشه و بقیه چیزام هم مثل یه آدم عادی باشه

الان سالهاست که دوباره خوابهام مثل قبلن واضح زیبا پر از احساس ولی من یکی از اجزای خواب هستم نه یه سوپرمن!

چند وقت پیش جریاناتی پیش اومد که باعث شد دوره رو دوباره انجام دادم گوشت نخوردن و بقیه چیزا

ابگوشت با سویا ماکارونی با سویا و قرمه سبزی و قیمه بدون گوشت،وعده های غذایی بدون گوشت مثل لوبیا و عدسی و قارچ و اینا اصلن هم بد مزه نبودن و خیلی هم خوب بودن

توی این مدت هم دوباره تمرین در خواب رو شروع کردم ولی اینبار قبلش به خودم قول دادم خبری از ماتریکس بازی و سوپرمن بازی نیست یا میتونم از خواب خارج باشم و وارد دنیای واقعی بشم در حالیکه جسمم اونجا خوابیده یا نمیتونم و تموم

که بازم موفق نشدم

دوره تموم شد حس خوبی داشت هرچند تهش شکست بود ولی تلاش خوبی بود.

 

یک دیدگاه برای ”دماغ رویا با بینی اش فرق دارد!

  1. سلام،
    مطلبتون خيلي جالب بود. چون خودم در اين زمينه مطالعاتي داشتم ديدم شايد بد نباشه چندتا مورد رو خدمتتون عرض كنم.
    اين تجربه كنترل ارادي خواب رو غربي ها بهش Lucid Dreaming ميگن. ايدش هم جديد نيست، انسان هاي بسياري در طول تاريخ يا به طور اتفاقي و يا به طور ارادي اين «مهارت» رو كسب كردن. دليل اين كه از واژه مهارت استفاده ميكنم اينه كه اين شكل از خواب ديدن دقيقا يك مهارته كه هر كسي با تمرين ميتونه به دستش بياره. دوستاني كه به اين مقوله خيلي خيلي جذاب علاقه دارن با يك جستجوي ساده توي همين اينترنت ميتونن به اطلاعات بسيار زياد (و در مواردي كه از منابع موثق استفاده كنن، بسيار دقيق) دست پيدا كنن. البته نظر شخصيم اينه كه در اين مقوله سراغ منابع فارسي زبان نريد، چون واقعيت اينه كه در بسياري از مواقع اطلاعات نه چندان دقيق اين دسته از منابع باعث گمراهيتون ميشه.
    و اما در مورد تجربه هاي شما:
    اول اينكه ايده فكر نكردن به سكس و نخوردن گوشت و … كه اون آقا خدمتتون گفتن واسه من كاملا جديد بود و راستش رو بخواين نسبت به اثر گذاري اين روش ها شك دارم.
    دوم اينكه نگاه كردن به دست يكي از روش هاي «كلاسيك» هوشيار شدن در خوابه. روش هاي ديگه اي هم هستن از جمله ماليدن كف دست ها به هم، گرفتن بيني و نفس كشيدن! و راه هاي زياد ديگه اي كه در مقوله Reality Checks مطرح ميشن. الان قصدم بحث خيلي تكنيكي نيست، ولي اگر از دوستان كسي علاقه داشته باشه خوشحال ميشم بيشتر در اين مورد صحبت كنيم.
    و موردي كه به نظرم از همه مهمتره، و اساسا بزرگترين بخش صحبت هاي اون آقا كه باهاش مشكل دارم، اينه كه ادعا كنيم اين فرآيند، يك فرآيند فراطبيعيه. حداقل من كاملا با اين موضوع مخالفم، و تصورم هم اينه كه دليل اينكه شما نتونستيد به اون مرحله رويابيني طبق تعريفي كه اون آقا ازش ارايه كرد برسيد، اينه كه اساسا اين كار غيرممكنه. خواب هايي كه انسان در طي اون ها نسبت به اينكه در عالم رويا (و نه واقعيت) قرار داره، آگاهه از نظر «فيزيكي» هيچ فرقي با خواب هاي معمولي ندارن، و يا حداقل من اينطور فكر ميكنم.
    و باز هم ممنون از اينكه اين تجربتون رو با ما به اشتراك گذاشتيد.
    سربلند باشيد

    •  
      مرسی بابت کامنت جالب و مفیدتون
      اینکه این فرایند فراطبیعی هست یا نه،من فقط در این قسمتش که فراطبیعی نبود موفق بودم و قسمت فراطبیعیش به این شکله که شخص بعد از هوشیاری خیلی کامل در خواب به مکانی که در اون خوابیده بره و در جای خودش بخوابه و بعد از سعی کنه بیدار بشه و موقعی که بیدار میشه جسم خودش که خوابیده رو میبینه و در واقع روح وارد بیداری و دنیای واقعی شده و جسم در خواب هست
      اگر این اتفاق بی افته این میشه گذر از خواب به واقعیت یا انسلاخ از جسد که من چه اون زمان که خیلی تمرین کردم و چه اخیرن که کم تمرین کردم هرگز چنین تجربه ای نداشتم
      در واقع این دوران 45 روزه دوری از سکس و گوشت و کلی موارد دیگه اسمش مراقبه هست و از نظر اون شخص این موارد باعث قدرت گرفتن روح میشد و فرضیه ش این شکلی بود که نهایتا روح وقتی قدرت لازم رو داشته باشه شخص میتونه بعد از هوشیاری در خواب به گذر از خواب به واقعیت یا انسلاخ از جسد برسه.
      همونطور که گفتم هرگز این اتفاق برای من رخ نداد و من در همون قسمت اول باقی موندم حالا یا قسمت دوم اصلن وجود نداره و دروغ و خیال پردازیه یا کار هر کسی نیست.

  2. شما اگر دوست داشتی روی این موضوع با عنوان
    Astral projection
    سرچ بکن . تعریفش همون تجربه ی خارج از بدن هست :
    http://en.wikipedia.org/wiki/Astral_projection
    مطلقاً نظری درباره ی راست و دروغش ندارم ولی یک نفر را می شناسم که ادعا دارد زیر نظر استادی که در ایران داشته این کار را انجام داده . من به ماوررالطبیعه اعتقادی ندارم برای همین نپرسیدم چطوری و از کی.

  3. من اتفاقات روز بعد رو شب قبلش تو خواب میبینم. البته نه همیشه. ولی خیلی حس عجیبیه. وقتی اون اتفاقی که شب قبلش تو خواب دیدم میافته..لحظه عجیبیه. اتفاق که میگم اتفاق های روزانه اس .مثلا شب خواب دیده ام توی مغازه لوازم آرایشم که اسمش دریاست، فرداش برای کاری گذارم افتاد جایی رفتم حوصلم سر رفت، رفتم دور و اطراف بچرخم رفتم توی مغازه یه ذره تماشا کردم چیزمیزاشو. یه لحظه متوجه شدم این همون مغازه ای که دیشب تو خواب توش بودم. اومدم بیرون سر در رو نگاه کردم اسم مغازه دریا بود !!
    اینجور چیزا رو برای کسی تعریف نمیکنم که واسم حرف درنیارن :/
    اسم انگلیسی این جور خوابها چی میشه؟

    •  
      اين شكل از تجربه رو بهش Deja vu ميگن ديگه…تقريبا همه هم تجربش ميكنن توي زندگيشون، البته نه همه به يك اندازه.

    •  
      اسم انگلیسیش رو نمیدونم ولی فکر نکنم اگه به کسی بگی برات حرف دربیاره چون برای خیلیا پیش میاد برای بعضیا مثل شما خیلی دقیقه برای بعضیا محو و گنگه.

  4. سلام
    اینجا نمی شه پیغام خصوصی گذاشت؟
    دوس دارم یه چیزایی رو ترجیحا خصوصی بهت بگم.
    صحبت های اون آقا راجع به اینکه در یک مدت زمانی نباید به سکس فکر کنی و گوشت بخوری و راجع به تجربت به کسی چیزی نگی درسته.
    منتها اون آقا احتمالا فقط کسی بود که به این مبحث علاقه داشت و خودش در حد تو قدرت نداشت. کسی که با اون همه اطلاعات خودش نتونسته به پرواز روح برسه یعنی قدرت خاصی نداره.
    اینکه تو هیپنوتیزم نشدی واقعا به این معناس که قدرت خوبی داری. اما بازم اون اقا اطلاعاتش ناقص بود. فقط با چند تا تمرین قرار نیس بتونی به این دست پیدا کنی. کمی بیشتر زمان میبره. اما اگر درست پیش بری به راحتی بهش دست پیدا می کنی کافیه چند تا گره رو باز کنی.
    دوست دارم ایمیلت رو بهم بدی تا یکمی توضیحات بیشتری بهت بدم. از این مباحث هم نترس. عادی تر از اونه که فکر کنی. و نترس معتادش نمی شی! دلیل اینم بهت می گم.
    و فکر می کنم باید دنبالش کنی. این «باید» گفتنمم دلیل داره.
    دوست دارم اینا رو خصوصی برات توضیح بدم.
    منتظر ایمیلت تو کامنتام هستم.

  5. من هم دقیقا خوابهایی شبیه شما می بینم اما دلیلش اونی نیست که شما فکر می کنی، اگر کمی با مبحث علمی خواب آشنایی داشته باشی متوجه می شی که تنها علت خواب دیدن اینکه مغز بتونه اطلاعاتی رو که دریافت کرده ارگانیز کنه، از 8 ساعت خوابی که شما در طول روز بهش احتیاج داری 2 ساعتش برای رفع خستگی جسمی کافیه و مابقیش برای مرتب شدن اطلاعات مغزیته!و یا بدنت از طریق نا خودآگاهت می خواد پیغامی رو بهت بده تا تو رو از مشکلی که در روانت وجود داره با خبر کنه، شما 5 مرحله 90 دقیقه ای خواب می بینی که اگه عمیق بخوابی و خواب سالم داشته باشی به هیچ وجه نباید هیچیک از خوابهات رو به یاد بیاری! اگر خوابهات رو بیاد بیاری اصولا صبح با خستگی از خواب بیدار می شی.
    اگه خوابهات رو برای یک روانشناس تعریف کنی کاملا از روی اونها می تونه بسیاری از مشکلات روحی رو حدس بزنه، برای مثال من خیلی خواب پرواز کردن می بینم، علتش هم اینه که شخصا تو زندگیم قید و بندهایی وجود داره که می خوام ازشون آزاد بشم و همیشه تو خواب به خودم می گم نگاه کن سارا! ببین چه راحته! تو وقتی می تونی تو خواب به راحتی پرواز کنی، حتما تو بیداری هم می تونی! اما متاسفانه وقتی بیدار می شم نمی تونم!!
    خواب هر کسی مختص خودشه یعنی مغز هر کسی از مواد و مصالحی که در اختیارش هست برای ساختن خواب استفاده میکنه، واسه همینه که کسایی که کورنگی دارن خواباشون سیاه و سفیده و کسیایی که کور مادرزاد هستن اصولا خواب هاشون شامل اصواتِ!! و خواب تصویری نمی بینن!!
    اصولا اگه بهداشت خواب رو رعایت کنی باعث می شه که تاثیرات منفی این قضیه روت کمتر بشه، برای مثال من قبلا پیش از خواب کلی تو تخت واسه خودم خیالبافی می کرم یا مثلا خودم رو جای شخصیت های رمانی که در حال نوشتنش بودم می ذاشتم و این کار کااملا خواب من رو تخریب می کرد چون توی خواب هم مدام در حال مدیریت خوابهام بودم، و این کار باعث می شد کیفیت خوابم خیلی پائین بیاد و در طول روز خیلی خسته باشم.
    تا می تونی سعی کن قبل از بخواب رفتن به چیزی فکر نکنی و بعد از بیدار شدن از خواب بهیچ وجه سعی نکنی خوابهایی رو که دیدی بیاد بیاری.
    خلاصه که مبحث خیلی طولانیه اگه دوست داشتی بگو لینک یوتویوب برات بذارم که کامل تر توضیح داده

    واقعا برام سواله که تو به جدا شدن روح از جسم و گشتن تو دنیای واقیت و این چیزا باور داری؟!!!!
    اصلا تو به روح اعتقاد داری؟!!!!!! 🙂

    • سلام
      گفتی:اگر کمی با مبحث علمی خواب آشنایی داشته باشی
      ببین مبحث علمی همونطور که از اسمش مشخصه فقط از بعد علمی مباحث رو بررسی میکنه،ولی من ندانم گرا هستم،مواردی که علم راجع بهش حرفی نمیزنه مثل دنیای بعد از مرگ و خدا و روح و چیزهایی از این دست برای من یک علامت سوال هستند.
      یه عده آدم روی زمین خیلی محکم میگن اینها وجود نداره
      یه عده آدم دیگه هم خیلی محکم میگن وجود داره
      من و بقیه ندانم گراها میگیم ما نمیتونیم باورش کنیم یا ردش کنیم ما آگاهی کافی در این موارد نداریم پس قبول یا ردش نمیکنیم.
      اما در مورد روانشناسی باید عرض کنم روانشناسانی مثل فروید عقیده داشتند خواب زبان ناخوداگاه بدن ما هست یعنی همونطوری که گفتی هر چیزی در خواب معنی داره و مغز از دم دست ترین متریال برای رسوندن پیامش استفاده میکنه مثلن فروید عقیده داشت وقتی یک زن مار در خواب میبینه سنبل آلت مرد هست در حالیکه در دوران حاضر تابوها شکسته شدن و اگر زنی دلش چنین چیزی بخواد نمادش رو نمیبینه بلکه خودش رو میبینه
      در واقع موضوع خیلی پیچیده تر از این حرفهاست که وقتی تو خواب پرواز دیدی بری پیش روانشناس و بهت بگه یعنی تو محدودیت داری اینها باعث میشه بخوای از اون قید و بندها رها بشی!
      ادمها یونیک هستند و ممکنه شما وقتی خواب پرواز ببینی جریانش این بوده باشه که در بچگی آرزو داشتی خلبان بشی یکی دیگه ممکنه آخرین سفری که با هواپیما داشته خیلی بهش خوش گذشته باشه یکی دیگه یه چیز دیگه و این قید و بند و این حرفا هم ممکنه برای فلان آدم اهل فلانجا که سنش فلان قدر هست درست باشه و یا اصولن غلط باشه و وقتی مثلا من قید و بند مالی دارم ممکنه در خواب پولدار باشم و یا وقتی قید و بند اخلاقی دارم در خواب ممکنه بی اخلاق بشم ویا برعکس،بازم عرض میکنم جریان خیلی پیچیده تر از این حرفاست که روانشناس بخواد برای همه یک نسخه بپیچه که خواب پرواز یعنی قید و بند خواب مار یعنی آلت مرد خواب لخت بودن یعنی ترس از دیده شدن و الی آخر.در ضمن علم روانشناسی در دوره های مختلف روی کردهای مختلف داشته
      روانکاوی (فروید)
      روان‌شناسی تحلیلی (یونگ)
      روان‌شناسی فردی (آدلر)
      روان‌شناسی مادی گرایی
      روان‌شناسی رفتاری (اسکینر)
      روان‌شناسی شناختی
      روان‌شناسی رفتاری-شناختی
      روان‌شناسی رفتار متقابل (اریک برن)
      روان شناسی معنی گرایانه(جان گری)
      اینکه گفتی کسانی که کوررنگی دارن خوابهاشون سیاه سفیده،باید عرض کنم بر اساس یه تحقیق میدانی که خودم انجام دادم این حدس شما اشتباهه و تعداد زیادی ادم وجود دارن که کوررنگی ندارن ولی خوابهاشون خاکستری هست.
      در مورد لینک یوتیوب بله ممنون میشم که لینکش رو بذارید
      در مورد باور داشتن من به روح و جدا شدن روح از جسم،هر شخصی بر اساس تجربیات و دانسته هاش دارای باورهایی میشه و همونطور که قبلن گفتم من ندانم گرا هستم رد یا تائیدشون نمیکنم اما بررسی اونها رو هم کاری احمقانه یا کاری اشتباه نمیدونم.
      بذار یه خاطره برات بگم،دوستم اپلای تحصیلی کرده بود و داشت از ایران میرفت امریکا و مهمونی خداحافظی بود،دوستانش اکثران مثل خودش باهوش بودن بچه مثبت و اهل درس و مطالعه.یکی از بچه های دانشگاهشون بهش میخورد خیلی بچه زرنگ باشه.گفتم فلانی این بچه زرنگ کیه؟!گفت که اره واقعن بچه زرنگه وموفقه و راحت پول درمیاره و سه سوت مخ دخترا رو میزنه و درساش هم خوبه و باهوشه خلاصه اینجوری بود،گفت اینم اپلای کرده و اف بی آی چک خورده و چند وقت دیگه ویزاش میاد و میره آمریکا
      اون موقع این آدم برام جالب نبود اما بعدن یه خبر خیلی عجیبی در موردش شنیدم بعد از سه سال که دانشجوی پی اچ دی بوده یه دفعه درس و امریکا و همه چیزو ول کرده رفت تبت دنبال پرورش روح و این برنامه ها هنوزم کسی ازش خبری نداره.
      خوب این آدم با اون اخلاق قطعا یه تجربه ی شخصی خیلی خاصی داشته که یه دفعه صد و هشتاد درجه فرق کرده.
      همونطور که قبلن گفتم موارد اینچنینی رو باور ندارم ولی بررسی اونها رو مسخره و احمقانه نمیدونم و انجامشون میدم.

  6. ممنون بابت توضیحت منظور من این نبود که برای همه یک نسخه بپیچم اون مطلب رو به عنوان مثال گفتم، من هم یک زمانی به ماورالطبیعه و اینجور چیزها اعتقاد داشتم اما خوشبختانه الان به این باور رسیدم که برای هر چیزی به دنبال دلیل علمی بگردم اگر تعریفی برای اون تو علم وجود نداشته باشه ترجیح می دم به تغبیر و تفسیرهای آدمها اعتقادی نداشته باشم، چون آدمها هرجا که از حیطه عقل و درکشون خارجه شروع به خیالباقی و رویا پردازی و تفسیرهای عجیب و غریب میکنن، مثلا هزاران سال پیش که مردم چیزی از علت زمین لرزه و رعد و برق و اینا نمی دونستن اون رو به خشم خدایانشون نسبت می دادن! الان با پیشرفت علم می دونیم که علتشون چیه، فقط به این فکر کن تو این هزاران سالی که از زندگی بشر می گذره با وجود اینکه مردم عادی شدیدن به ماورالبیعه اینها اعتقاد داشتن و امثال دوست باهوش شما که به دنبال این کار ها رفتن! ببینید آیا بین پیشرفت علمی صورت گرفته و پیشرفت هایی که در زمینه ماورالبیعه شده قابل قیاسه؟ به این فکر کن که اگه میلیون ها آدمی که به دنبال این چیزها رفتن انرژیشون رو تو پرورش علم و پیدا کردن چرایی هاشون از طریق علم می گذاشتن الان ما کجا ایستاده بودیم!!

    حتما در مورد آدمهایی که به نحوی مرگ رو تجربه کردن و به قول خودشون روح از بدنشون خارج شده و دوباره به بدنشون برگشته و تجربیاتی که تو این زمان بدست آوردن و تونل نورانی و تجربه دیدن بنشون از بالا و .. چیزهایی شنیدی، در مورد این قضیه کتابهای زیادی نوشته شده و مستندهای زیادی ساخته شده، بنظرت این قضیه از نظر علمی قابل توجیه؟

    لینک های زیر رو چک کن کن لطفاً



    تموم حرف من اینه، درسته که حرف زدن و احساس تجربیاتی از این قبیل جذاب و جالبن، اما اگر می خوایم تا نسل آیندمون از خرافات و شبه علم دور بمونن باید ابتدا از خودمون شروع کنیم.

    • نوشتید:
      «فقط به این فکر کن تو این هزاران سالی که از زندگی بشر می گذره با وجود اینکه مردم عادی شدیدن به ماورالبیعه اینها اعتقاد داشتن و امثال دوست باهوش شما که به دنبال این کار ها رفتن! ببینید آیا بین پیشرفت علمی صورت گرفته و پیشرفت هایی که در زمینه ماورالبیعه شده قابل قیاسه؟»
      اولن که شخصی که حرفش رو زدم دوست باهوش من نبود و من یکبار در زندگیم ایشون رو دیدم و شخصی که مهمونی خداحافظیش بود دوست من بود نه اونی که به تبت رفته.
      دومن من نمیدونم این پیشرفتها قابل قیاس هست یا نه و اگر قابل قیاس نباشه به من چه ربطی داره؟ مگه من جایی گفتم اینها رو قبول دارم؟جایی دفاعی از متافیزیک و ماوراالطبیعه داشتم؟!چی شد که همچین فکری کردید؟!!
      و نوشتید:
      «حتما در مورد آدمهایی که به نحوی مرگ رو تجربه کردن و به قول خودشون روح از بدنشون خارج شده و دوباره به بدنشون برگشته و تجربیاتی که تو این زمان بدست آوردن و تونل نورانی و تجربه دیدن بنشون از بالا و .. چیزهایی شنیدی، در مورد این قضیه کتابهای زیادی نوشته شده و مستندهای زیادی ساخته شده، بنظرت این قضیه از نظر علمی قابل توجیه؟»
      من اینهایی که ایشون گفتن رو قبلا خونده بودم و بهش فکر کرده بودم اما دلیل نمیشه بقیه نظریه ها رو نخونم و نشنوم و بهشون فکر نکنم.
      در آخر گفتید:
      «درسته که حرف زدن و احساس تجربیاتی از این قبیل جذاب و جالبن، اما اگر می خوایم تا نسل آیندمون از خرافات و شبه علم دور بمونن باید ابتدا از خودمون شروع کنیم.»
      اگر متن رو خونده بودید می دیدید که من نوشتم:
      «جوگرفته بودم شدید در حالیکه این تجربیات من در خواب فقط یه سری فرایند مغزی بود مثل کسایی که از روانگردان استفاده میکنن البته این به اون بدی نبود چون در مقایسه با اون طبیعی بود و کم ضرر ولی بدی های خودش رو داشت»
      پس من قبل از اینکه شما بخواید یاداوری کنید از خودم شروع کردم،اما اگر منظورتون اینه که من دروغ نوشتم و کنترل خوابهام رو در دست نداشتم هر جوری که دوست دارید فکر کنید اما این متن بدون هیچ شاخ و برگی و کاملن واقعی بود.
      در آخر عرض من به شما اینه که همه آدمها از خرافاتی ترین تا علمی ترین اونها فکر میکنن جایی که ایستادن درست ترین نقطه ی دنیاست ولی هر کسی بنا به تجربیات و آگاهی ها و باورهای خودش دنیا رو میبینه
      اما اونچه ما میبینیم همه ی واقعیت نیست چون آگاهی هیچ یک از ما کامل نیست.

  7. شاید حق با شما باشه و من خیلی تند نظرم رو بیان کردم اول اینکه نه زمان کافی داشتم برای بیان منظورم و نه مثل شما قدرت بیان خوبی دارم
    به هر حال براتون آرزوی موفقیت کنم

برای سارا پاسخی بگذارید لغو پاسخ